رابطهی دختران و پسران، هم در عالم ذهن، و هم در متن واقعیت، همواره مورد توجه بوده و در بستر هر فرهنگ و تمدنی، به نحو خاصی با آن برخورد شده است. به گونه ای که افراد هر ملت، با توجه به باورداشتها و آیین فکری و اعتقادیی که خود را به آن پایبند میدانند، در این باره موضعگیری نمودهاند!
این پیوند ژزف و عجیب، که تمام «حواس» و «احساسات» دختران و پسران جوان را به خود مشعول میسازد گاهی تا حدّ رد و انکار، مورد طرد و نفرینبوده و گاهی در میان برخی ملتها تا سطح یک بت، مورد تعبد قرار گرفته است!
ولی آیا اینگونه روابط «نعمت» است یا «نکبت»؟ برخورد درست با آن کدام است؟ «ستایش» بیمهار، یا «نکوهش» بی حد و مرز؟ چگونه است که برخی از امتها که در رد و انکار این امر تا حد افراط گام برداشتهاند، هنوز راه حلی را نیافتهاند که این آتش زیر خاکستر را مهار کند و زخم موجود در عاطفه و احساس جوانان خود را التیام بخشد؟ یا آنان که گمان میکنند در این باره کارستان کردهاند، چرا به جای نور خورشید، عیناً و عملاً در تاریکی بیپایان موجود در این وادی سیر میکنند؟
کتاب حاضر، جستاری است در این مسیر، و تلاشی است برای تبیین این موضوع، و در ضمن کوششی مختصر برای نشان دادن نشانی درست. ما بر این باوریم:
جهان چون چشم و خط و خال و ابرو است / که هر چیزی به جای خویش نیکو است
اشتراک